بی تو مهتاب شبی باز...

در کدام یک از حالت های زیر احساس آرامش و شادی به شما دست می دهد؟

آمار مطالب

کل مطالب : 68
کل نظرات : 7

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 8
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 352
بازدید سال : 997
بازدید کلی : 5414

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان azarhonarmand و آدرس azarhana.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)


تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : آذر جهانی
تاریخ : چهار شنبه 25 دی 1393
نظرات

بی تو مهتاب شبی باز...

 

  فریدون مشیری یکی از پر آوازه ترین شاعران بزرگ معاصر هستند. شعر بی تو مهتاب شبی بین همه ی مردم کولاک کرده و همگان از خواندن این شعر لذت می برند. شما نیز از خواندن آن لذت می برید:

 

 بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

 همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

 شوق دیدار تو لبریز شد از جان وجودم

 شدم آن عاشق دیوانه و سرمست که بودم

 در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

 باغ صد خاطره خندید

 عطر صد خاطره پیچید

 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

 پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

 تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

 من همه محو تماشای نگاهت

 آسمان صاف و شب آرام

 بخت خندان و زمان رام

 خوشه ماه فرو ریخته در آب

 شاخه‌ها دست بر آورده به مهتاب

 شب و صحرا و گل و سنگ

 همه دل داده به آواز شباهنگ

  یادم آید، تو به من گفتی:

 از این عشق حذر کن

  لحظه ای چند بر این آب نظر کن

  آب، آیینه عشق گذران است

 تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

 باش فردا، که دلت با دگران است

 تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

 با تو گفتم:

 حذر از عشق ندانم

 سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم

 روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

 چون کبوتر لب بام تو نشستم

 تو به من سنگ زدی، من نرمیدم، نه گسستم

 باز گفتم: که تو صیادی و من آهوی دشتم

 تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

 حذر از عشق ندانم، نتوانم

 اشکی از شاخه فرو ریخت

 مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

 اشک در چشم تو لرزید

 ماه بر عشق تو خندید

 یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

 پای در دامن اندوه کشیدم

 نه گسستم، نه رمیدم

 رفت در ظلمت شب، آن شب و شبهای دگر هم

 نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

 بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم  

 



تعداد بازدید از این مطلب: 376
موضوعات مرتبط: شعر و مشاعره , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید. لحظات خوبی برای شما آرزومندم. هر گونه انتقاد و پیشنهاد شما، موجب افزایش توانایی من می شود.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





کدهای موسیقی بلاگ تصویر وشعر